۱
چرا چرچیل موفق بود و صدام ناکام شد؟

دین جهان نفت به چرچیل و صدام!

وینستون چرچیل تقریباً یک شبه نظرش تغییر کرد؛ تا تابستان سال ۱۹۱۱ چرچیل جوان که در آن زمان وزیر کشور بود در هیأت دولت انگلیس یکی از «اقتصادی» ها محسوب می شد؛ وی از افزایش هزینه های نظامی توسط عده ای که معتقد بودند در مسابقه تسلط بر دریاها باید از آلمان جلو افتاد انتقاد می کرد.
وینستون چرچیل| میز نفت
وینستون چرچیل| میز نفت
به گزارش ميزنفت، این مسابقه به صورت اساسی‌ترین عنصر کینه‌توزی در خصومتِ میان دو کشور (آلمان و انگلیس) درآمده بود. اما چرچیل با تأکید اصرار می‌ورزید جنگ میان انگلیس و آلمان اجتناب ناپذیر نیست و نیات آلمان را الزاماً نمی‌توان تجاوزکارانه تلقی کرد. پس بهتر است پولی را که می‌خواهیم صرف ساختن نبرد ناوهای بیشتر کنیم، به مصرف برنامه‌های رفاه اجتماعی داخلی برسانیم.

آنگاه در تاریخ اول ژوئیه ۱۹۱۱، قیصر ویلهلم یک جهاز جنگی آلمان به نام «پلنگ» را به سوی بندر «اقادیر» در کرانه مراکش، در ساحل اقیانوس اطلس فرستاد. هدفش بررسی میزان نفوذ فرانسه در آفریقا بود و اینکه ببیند می‌تواند گوشه‌ای برای نفوذ خودش در آن قاره دست و پا کند. در حالی‌که پلنگ فقط یک ناوچه کوچک توبدار بودو اقادیر نیز یک شهر بندری محقر، با اهمیت درجه دوم محسوب می‌شد. ورود کشتی به آن یک بحران جدی جهانی به وجود آورد.

در همان موقع هم تدارکات نظامی ارتش آلمان ناراحتی‌هایی میان همسایه‌های اروپایی آن کشور به وجود آورده بود و اینک آلمان با این حرکت که معنای آن جستجوی «مکانی در آفتاب» برای خود بود، به نظر می‌رسید که قبلاً به معارضه با موضع جهانی فرانسه و انگلیس برخاسته است. 

با وجود این در پایان ماه ژوئیه بحران فروکش کردو چرچیل اعلام داشت:
«قلدر دوباره سرجای خودش نشسته است.» اما بحرانی که روی داده بود نظر چرچیل را تغییر داد. او بر خلاف ارزیابی‌های قبلی خویش درباره نیات آلمان، اینک عقیده پیدا کرده بود آلمان به دنبال برتری است و برای به دست آوردن آن از به کار بردن قدرت نظامی ابایی نخواهد داشت.

از این رو چنین نتیجه می‌گرفت که جنگ ظاهراً اجتناب ناپذیر است و قطعاً روی خواهد داد. فقط مسأله زمان آن باقی مانده است.

چرچیل که پس از بحران اقادیر به سمت وزیر دریاداری منصوب شده بود بانگ برآورد آنچه در توانش باشد انجام خواهد داد تا بریتانیا را از نظر نظامی برای روز محتومِ درگیری آماده سازد.

هدفش این بود اطمینان پیدا کند نیروی دریایی سلطنتی – مظهر و تجسم دهنده اصلی قدرت امپراتوری بریتانیا- آماده است در دریاهای آزاد با «هل من مبارزه» آلمان مقابله کند و مهم‌ترین و بحث انگیزترین مسأله‌ای که در برابرش قرار داشت، گرچه از لحاظ ماهیت امری فنی به نظرمی‌رسید، اما در عمل اثرات بسیار عظیمی در سرنوشت قرن بیستم می‌گذارد.

مسأله این بود که آیا نیرو یا سوخت نیروی دریایی را، که تا آن زمان به وسیله زغال سنگ، یعنی سوخت سنتی آن تامین می‌شد، تبدیل به نفت کند؟ بسیاری فکر می‌کردند چنین تبدیلی فقط یک حماقت صرف است چه معنایش این بود که نیروی دریایی از این پس نمی‌تواند به منابع عظیم و سالم داخلی زغال سنگ «ولز»متکی باشد و به جای آن باید بیشتر به منابع نفتی بسیار دوردست، غیر مطمئن و ناامن ایران که در آن زمان «پرشیا» خوانده می‌شد اتکا کند.

چرچیل می‌گفت البته متکی کردنِ بازگشت ناپذیر نیروی دریایی به نفت در واقع نظیر شمشیر کشیدن به روی نیروی دریایی از مصائب و مشکلات است اما منافع استراتژیک آن (سرعت بیشتر و استفاده مؤثرتر از نیروی انسانی)به قدری برای او آشکار بود که در این مورد کوچکترین درنگی نکرد.

چرچیل چنین تصمیم گرفت که بریتانیا باید برتری دریایی خود را بر اساس نفت قرار دهد و از این رو برای رسیدن به این هدف خود را با تمام انرژی سرشار و شور و پیگیری خاصی خویش متعهد به انجام آن کرد. 

چرچیل گفت راه دیگری وجود ندارد؛ پاداش این عمل جسارت آموز به دست آوردن برتری است و با این اقدام متهورانه در همان نخستین روز آغاز جنگ جهانی اول به این حقیقت بنیادین دست یافت که نه تنها بر حوادثی که به دنبال آغاز جنگ روی داد قابل انطباق بود بلکه تا دهه‌های بعد نیز کوچک‌ترین خللی در آن پیدا نشد.

در آغاز دهه ۱۹۹۰، تقریباً ۸۰ سال پس از آنکه چرچیل خود را به نفت متعهد کرد، و با درگیری دو جنگ جهانی و یک دوران طولانی جنگ سرد است، یک بار دیگر نفت به عنوان کانون اختلافات جهانی در آمد. روز دوم اوت سال ۱۹۹۰، یکی دیگر از دیکتاتور های این قرن، صدام حسین عراقی، به کشور همسایه خود کویت حمله کرد. هدف اونه تنها فتح یک کشور مستقل، بلکه به دست آوردن ثروت‌های آن بود.

این امر برایش پاداشی عظیم داشت. اگر صدام موفق می‌شد، عراق تبدیل به مهم‌ترین قدرت جهان می‌شد و می‌توانست تسلط خود را هم بر دنیای عرب و هم حوزه خلیج‌فارس که بخش اعظم ذخایر نفت جهان را در سینه خویش دارد، اعمال کند.

این قدرت جدید با در اختیار داشتن ثروت و نفت بقیه جهان را ناگزیر می‌کرد به جاه طلبی‌های صدام حسین احترام بگذارند. با استفاده از منابع کویت، صدام حسین می‌توانست عراق را به صورت کشوری عظیمِ سلاح‌های اتمی در آورد و شاید حتی گام در جاده‌ای نهد که بتدریج به یک ابر قدرت تبدیل شود که نتیجه آن جابجایی هیجان انگیزی در تعادل قدرت جهانی بود.

به طور خلاصه بار دیگر خودِ برتری، پاداش این اقدام جسارت آمیز می‌شد.اما ظاهراً لقمه چنان برای دهان صدام بزرگ بود که بقیه جهان نتوانست اشغال کویت را به عنوان یک عمل انجام شده، آن طور که صدام انتظار داشت، قبول کند و این اقدام با همان بی تفاوتی و روش منفی که هنگام نظامی کردن راین لند(آلمان) توسط هیتلر و حمله موسولینی به اتیوپی مواجه شد روبرو نشد.

برعکس سازمان ملل متحد بی درنگ دست به برقراری تحریم بر ضد عراق زد و بسیاری از کشورها چه در جهان عرب و چه در دیگر نقاط جهان به صورتی بی‌سابقه سرگرم تدارک نظامی و آمادگی نیرو شدند تا از کشور همسایه عراق- یعنی عربستان سعودی-دفاع کنند و با جاه طلبی صدام حسین به مقابله برخیزند.

تا آن زمان هرگز سابقه نداشت ایالات متحد امریکا و اتحادیه شوروی هیچگونه همکاری نظامی داشته باشند و چنین تدارک و آرایش عظیم نیرو ها را نیز در منطقه تا آن روز کسی به خاطر نداشت.

چند سالی بود این امر تقریباً به صورت مدِ روز درآمده بود که گفته شود نفت دیگر اهمیت ندارد. بلکه واقع آن بود که در بهار سال ۱۹۹۰، فقط چند ماه قبل از حمله عراق، افسران عالی رتبه فرماندهی نظامی مرکزی امریکا که استخوان بندی اصلی تدارکات نظامی ایالات متحد را تشکیل می‌دادند، موضوع سخنرانی‌های خود را چنین انتخاب می‌کردندکه نفت اهمیت استراتژیک خود را از دست داده است.

اما حمله به کویت این توهم را بسرعت از میان برداشت. در اوایل سال ۱۹۹۱ وقتی اقدامات مسالمت آمیز نتوانست منجر به تخلیه کویت از ارتش عراق شود. ائتلافی از ۳۳ کشور به رهبری امریکا طی ۵ هفته جنگ هوایی و یکصد ساعت جنگ زمینی، عراق را ناگزیر به خروج از کویت کردند و ثابت شد که در پایان قرن بیستم نیز نفت از لحاظ تأمین امنیت و رفاه، ستون فقرات تمدن جهانی و هنوز  هم عنصر مرکزی و اساسی به شمار می آید.

گرچه تاریخ مدرن نفت، از نیمه دوم قرن نوزدهم آغاز می‌شود،اما در قرن بیستم است که با پیشرفت و تو سعه صنایع نفت، ماهیت جهان به طور کلی تغییر می‌یابد.

چرچیل و صدام با همه تفاوت‌هایی که داشتند در یک مورد مشترک بودند؛ هر دو ثابت کردند با موج سواری روی نفت می‌توان قدرت کسب کرد و نفت همچنان نفت است.

منبع: تاریخ جهانی نفت
سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۴۰
کد مطلب: 26570
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *