۵
۱
گفت و گو با یکی از قدیمی ترین مدیران نفتی ایران/ 1

هویدا هم به نفت ضربه زد هم به شاه

هویدا به وزیر انرژی آمریکا گفت عقل نداری/ انتظام اعتراض کرد و برکنار شد/ شاه از وفاداری اقبال تعریف می‌کرد/ انصاری یعنی کودتا در نفت/ هویدا نمی‌گذاشت اقبال به کارکنان نفت برسد/ هویدا در مجلس با ما دعوا کرد/ بزرگترین اشتباه تضعیف آموزشگاه‌های فنی و دانشگاه صنعت نفت است...
مهندس قباد فخیمی - عصر نفت
مهندس قباد فخیمی - عصر نفت
وحید حاجی‌پور/ در میان تمام مدیران نفتی پیش و پس از انقلاب اسلامی، تنها یک مدیر را می‌توان یافت که در هر دو دوران عضو هیئت مدیره شرکت ملی نفت بوده باشد؛ قباد فخیمی نویسنده کتاب 30 سال نفت ایران متولد سال 1312 در شهر همدان است. خانواده او ساکن آبادان بودند تا او در سال 1330 به آموزشگاه فنی آبادان برود و فتح بابی باشد برای نفتی شدن او. فخیمی سال‌ها در پالایشگاه آبادان و مدیریت امور بین الملل شرکت ملی نفت فعالیت می‌کرد تا یکی از پایه گذاران فعالیت‌های بین المللی صنعت نفت باشد. او و پرویز مینا همکاری نزدیکی با هم داشتند و تمامی فعالیت‌های سرمایه گذاری شرکت ملی نفت در خارج از کشور و همچنین فعالیت‌های مشترک بین المللی به فخیمی سپرده شده بود.

در بخش نخست گفت و گوی ميزنفت با مهندس فخیمی به موضوعات درون شرکتی در سال‌های پیش از انقلاب پرداخته شده است که دارای نکات جالب و قابل تاملی است بویژه موضوع آموزشگاه‌های فنی و دانشگاه صنعت نفت. درباره مهندس فخیمی بیشتر خواهیم نوشت اما مطالعه این مصاحبه را به تمامی علاقه مندان موضوعات تاریخی نفت ایران توصیه می‌کنیم.
 
 
*چه اتفاقی افتاد آقای اقبال جایگزین آقای انتظام شدند؟
آقای انتظام فردی خوشنام بود و زمانی برکنار شد که از هزینه‌های بالای خرید تسلیحات انتقاد کرد. شاه هم خوشش نیامد و وی را برکنار کرد و اقبال را جایگزین وی کرد. در ماه‌های نزدیک به پیروزی انقلاب که اوضاع به هم ریخته بود از وی دعوت شد تا به وضعیت حاکم سر و سامانی دهد، ایشان قبول کردند و مدتی حضور داشتند ولی به دلیل کهولت سن استعفا دادند.

به هر حال در سال 1342 چون آقای انتظام انتقادهایی را از سیاست‌های کشور مطرح کرده بودند پس طبیعی بود شاه یکی از یاران وفادار خود را برای شرکت ملی نفت برگزیند.
 
*در خاطرات و دست نوشته‌های آقای اسدالله علم و آقای عالیخانی می‌خوانیم که شاه، به مرحوم اقبال اعتمادی نداشت و کارهای نفت را از طریق آقای فلاح پیگیر بودند. این نوشته‌ها درست است؟
رابطه دکتر اقبال با شاه رابطه صمیمانه‌ای بود بطوری که خود شاه گفته بود همه اطرافیان من مثل اقبال وفادار نیستند، بعضی از اشخاص مانند شریف امامی و ... در کردارشان تغییر حاصل می‌شود و باید خیلی مواظب آنها بود مخصوصاً در زمان بحران. شاه شاید دکتر اقبال را به عنوان یک کارشناسِ نفتی قبول نداشت ولی بشدت به وفاداری او اعتقاد داشت، البته رابطه آقای اقبال با آقای فلاح بسیار خوب بود و در دوره‌ای هم با یکدیگر همکلاس بودند. آقای اقبال بار اولی که به آبادان آمد به همراه دکتر فلاح آمده بود و آنجا در حضور همۀ ما - اعضای هیئت رئیسه کانون مهندسین-  گفت من به امید دکتر فلاح به نفت آمدم و یکی از دلایلی که این پست را قبول کردم وجود ایشان در صنعت نفت است.

بنابراین تا مدت‌ها با هم خوب بودند ولی از نظر نفتی٬ دکتر فلاح یک شخصیتِ برجستۀ بین المللی بود و شاه ارتباطاتِ خصوصی و محرمانه‌ای با وی داشت، بنابراین برنامه‌هایی که برای تغییر روش یا سیاست‌های جدیدی که در سر داشت ابتدا با دکتر فلاح در میان می‌گذاشت و اگر خوب بود به شرکت ملی نفت انتقال می‌یافت.

 دوران مدیریت اقبال در نفت 13 سال بود که من همیشه این 13 سال را به دو قسمت تقسیم می‌کنم. در 6 سال نخست چون به مسائل نفت آگاهی نداشت و از طرف دیگر  با شاه رابطه بسیار نزدیکی داشت و مورد اعتماد وی بود چندان با نفتی‌ها سازگار نبود. آقای اقبال در 6 سال نخست خود تصور می‌کرد شرکت ملی نفت و کارکنانش از مزایای زیادی برخوردارند بنابراین محدودیت را در پیش گرفت. معتقدم در آن مدت 6 سال  شرکت ملی نفت از کارفرمای درجه اول ایران به کارفرمای بیست و هفتم تنزل پیدا کرده بود که پس از سپری شدن این مدت آقای اقبال متوجه قضایا شد و سعی کرد از آن به بعد گام‌هایی را برای نفتی‌ها بردارد. البته رقبایی مانند آقای هویدا هم داشت که مانع برنامه‌هایش می‌شدند، آن دوران 6 سال نخست موجب شده بود کارکنان از او فاصله بگیرند ولی از نظر شخصی انسانی سالم و خوبی بود. مدت 13 سال در یک خانۀ قدیمی شرکت ملی نفت در شمال تهران زندگی می‌کرد و بنده یکی دو دفعه به آن خانه رفته بودم و خانه واقعاً کهنه و قدیمی بود و حتی وسایل بهداشتی آن تعمیر نشده بود. همسرشان هم فرانسوی بودند.

اقبال در دوران دوم خود سعی فراوانی کرد با کارکنان صنعت نفت ارتباط بگیرد ولی چون گروه‌هایی مانند آقای هویدا، آقای انصاری و غیره پیدا شده بودند نتوانست پیشرفتِ خیلی زیادی در بهبود وضع کارکنان ایجاد کند ولی واقعا تلاش خود را کرد.

* در کتاب خاطرات آقای علم نوشته شده آقای فردوست انسانی با ایمان و اهل نماز اول وقت و این موضوعات بوده، آقای اقبال هم چنین شخصیتی بود؟
 من تصور نمی‌کنم آقای فردوست اهل نماز و این چیزها بوده باشد، ولی به دلیل ارتباطات خاصی که داشت٬ بعدها مشخص شد آقای فردوست یک عامل دوطرفه است یعنی هم با انگلیس در ارتباط است و هم با شوروی، آقای فردوست بعد از انقلاب اسلامی در حدود یکسال در سِمت رئیس سازمان اطلاعات به جمهوری اسلامی خدمت و در یک کاخ بزرگی در شمیران زندگی می‌کرد که گارد حفاظت هم داشت؛ یکی دو نفر از دوستان من برای مشکلات‌شان نزد او رفته بودند، اصلاً آقای فردوست از نظر رفتار و کردار با دیگران تفاوت داشت. تصور نمی‌کنم هیچ کدام از آنها اهل نماز خواندن بودن، مراسم را مراعات می‌کردند خیلی هم مراعات می‌کردند ولی شخصاً اهل نماز و دعا نبودند.

* آقای هویدا در  نفت چه می‌کردند؟ قدرتی داشتند؟
آقای هویدا آن زمان که شخصیتِ برجسته و درجه اولی نبود، وی مدیر امور اداری و عضو حزب ایران نوین بود که وقتی رئیس حزب ایران نوین را ترور کردند آقای هویدا رئیس آن حزب شد و بعد از آنجا به عنوان نخست وزیری انتخاب شد؛ چون نخست وزیر رئیس شورای عالی نفت هم بود قاعدتا رئیس دکتر  اقبال شده بود و عدۀ زیادی می‌گفتند این کار یک دهن کجی به دکتر اقبال بوده ولی کلاً به نظر آقای هویدا یک آدم غیرعادی و با برنامه ریزی‌های عجیب و غریب بود.

مثلاً یک پروژه‌ای در دست داشتیم به نام پروژۀ پالایشگاه سِنگال و ایشان برای خودنمایی و برای نزدیکی به فرح یک قراردادی از طریق سازمان برنامه با دولت سنگال  منعقد کرده بود که در این کشور پالایشگاه بسازند و یک بودجه 200 میلیون دلاری هم در کنارش برای آنها تهیه کرده بودند.  با تمام قدرت فشار می‌آورد این کار عملیاتی شود هر چند این پالایشگاه اقتصادی نبود و کاری که در سنگال می‌کردند غیرعادی بود، ملکه را به سنگال بردند تا کلنگ ساختمان را بزند. از این کارها می‌کرد تا ما را مجبور کند آن طرح را به نوعی بپذیریم ولی من که مسئول پروژه‌های خارج از کشور شرکت ملی نفت بودم، بشدت با آن مخالفت کردم٬ یک روز در مجلس شدیداً به من حمله کرد، به من گفت شما آبروی ایران، شاه ، ملکه و شرکت ملی نفت را بردید! شما نشان دادید شرکت ملی نفت نمی‌تواند یک پالایشگاه هم بسازد.

 به یاد دارم همۀ سازمان‌ها و همۀ شرکت‌ها یک روز در هفته گزارشاتشان را جمع کرده و رئیس سازمان آن را نزد شاه می‌برد٬ شاه هم مطالعه می‌کرد یا رد می‌شد یا تایید. روزی که پروژه‌های شرکت ملی نفت با دکتر اقبال نزد شاه می‌رفت روز چهارشنبه بود و بنده هم تصمیم گرفتم آن گزارش را جزء گزارشاتی که روز چهارشنبه می‌رود بدهم. شاه پس از مطالعه گزارش گفته بود طبق نظر کارشناسان عمل شود، یعنی حتی حرف آقای هویدا حرف بیخودی بود. به همین علت در همان مرحله طرح پروژۀ سنگال متوقف شد. پروژه‌های زیادی مثل پروژه آکسیدنتال و ... آغاز شد ولی به دلیل مخالفت کارشناسی ما متوقف شد.

* آقای انصاری شخصیتی بیزینس‌من و جزء افرادی بودند که تخصصی در رشته نفت نداشتند، آمدن ایشان به نفت با چه بازخوردی همراه بود؟
آمدن وی به نفت را «کودتا» در شرکت ملی نفت می‌دانم. وی زمانی آمد که دیگر آثار گرفتاری‌های اقتصادی و یک نمونه‌های کوچکی از نارضایتی مردم پیدا شده بود، وی تغییرات عجیب  و غریبی در شرکت ملی نفت ایجاد کرد. دو مدیر سرشناس شرکت که سال‌ها کار کرده بودند و خیلی به صداقت و درستی معروف بودند را برکنار کرد. یکی دکتر مینا و یکی دکتر محمدعلی نابغ که رئیس امور اکتشاف و استخراج نفت بود، هر دو قائم مقام مدیرعامل بودند ولی آقای انصاری هر دو نفر را برکنار کرد و به جای دکتر نابغ٬ فرخ نجم‌ آبادی را آورد و به جای پرویز مینا، حسنعلی مهران رئیس سابق بانک مرکزی ، یعنی به کلی سازمان عملیاتی شرکت را متوقف کرد. اصلاً باور کردنی نبود که شاه استعفا و برکناری دو کارشناس طراز اولِ بین المللی ایران را قبول کند ولی مانند آب خوردن قبول کرد هرچند که دستور داد آن‌ها را اذیت نکنند.

*در دوره‌ای ساخت پالایشگاه‌های صادراتی در ایران جدی شد و شرکت‌های شل آمریکا و ژاپن اعلام آمادگی کردند. سرانجام حضور آن‌ها در پالایشگاه صادراتی به کجا رسید؟
مجموعا 3 پالایشگاه صادراتی مطرح شده بود بیشتر آن‌ها با دخالت سایمن وزیر انرژی آمریکا و دونالد رامسفلد معاون وزیر دفاع آمریکا به شکست انجامید. از میان این پالایشگاه‌ها، پالایشگاه صادراتی آمریکا و پالایشگاه صادراتی ژاپن که نخست وزیر وقت ژاپن بشدت پشتیبان آن بود به مراحل خوبی نزدیک شده بود. حتی با دکتر اقبال ملاقات کرد و در حضور وی گفت این پروژۀ ملی ژاپن است ما با تمام قدرت پشت این پروژه خواهیم بود.

پروژه ژاپن منتظر نهایی شدن ساخت  پالایشگاه صادراتی شِل آمریکا بود تا اگر آن پروژه به مرحلۀ نهایی برسد ژاپنی‌ها جلو بیایند و بقیه امور ظرح پالایشگاه خود را به پیش ببرند. ژاپنی‌ها آمدند و رفتند ولی به مراحل بزرگ و جدی مانند شرکت شِل آمریکا منجر نشد، علتش هم این بود که شرکت شل آمریکا در همان زمان یک پیشنهاد دیگری به ما داد که تمام  تاسیسات شرق آمریکا که 350 هزار بشکه در روز مصرف نفت داشت و چندین هزار جایگاه فروش نفت را شامل می‌شد را در دست بگیریم؛ ما علاقمند بودیم با یک شرکت معتبر آمریکایی در آمریکا بتوانیم یک کاری انجام بدهیم.

بنابراین واقعاً خیلی خیلی باعث خوشحالی گروه ما بود به طوری که تمام وقت و سرعت کار دنبال این بودیم که این پالایشگاه صادراتی آمریکا به نتیجه برسد و خوشبختانه چون اشخاصِ شرکت کننده از طرف شل خیلی متخصصینِ خوبی بودند فرصت مناسبی بود، مدت یکسال تمام به این کار ادامه داده بودیم و هر ماه گزارشات پیشرفت کار را به دو طرف یعنی هم به شرکت ملی نفت و هم به شرکت شل ارائه می‌کردیم تا اینکه کار به مرحله قرارداد نهایی رسید.

رسم ما این بود که همیشه به طرف خارجی می‌گفتیم اول هیئت مدیره شما امضاء کند و بعد ما قرارداد را به هیئت مدیره نفت می‌بریم تا مصوبه را دریافت کنیم.  این شرایط درست در بحبوحۀ بالا رفتن قیمت نفت بود، آقای ویلیام سایمون وزیر انرژی آمریکا و ضمناً وزیر خزانه داری آمریکا، یک آمار و اطلاعاتی راجع به کمبود مواد نفتی در آمریکا داده بود، شاه هم جواب‌هایی داد و در آخر هم هویدا وارد داستان شد، هویدا سایمون را متهم کرد که او مغز ندارد و از داخل کلاهش حرف می‌زند. در حالی که این پروژۀ نهایی شده و همۀ ما و همکاران آمریکایی‌مان پاراف کرده بودند به یکباره هیئت مدیره شرکت شل با اجرای این پروژه مخالفت کرد؛ ما همه متحیر شده بودیم. در حالی که پالایشگاه صادراتی به نتیجه رسیده بود به خاطر اختلافات شاه و سایمون، به شرکت شل دستور داده شد که حق امضای این قرارداد را ندارید. وقتی این قرارداد متوقف شد پشت سر آن قرارداد ژاپنی هم متوقف شد.

* درخصوص معاملاتی که نفت در برابر تسلیحات آمریکایی داشتیم نقش آقای اردشیر زاهدی چه بود؟ زاهدی در شرکت نفت نقش داشت؟
تا جایی که من اطلاع دارم آقای زاهدی در این کارها مداخله نمی‌کرد اگر شاه یک پیغام یا ماموریت مخصوصی به او می‌داد انجام می‌داد. چندین بار من شخصاً با او ملاقات کردم هیچ صحبتی در مورد معاملات نفتی نداشت، یک بار در مورد نفت  قصد سخنرانی داشت ، برای اینکه مطمئن باشد که اظهاراتش درست است، از من و چند نفر از همکارانم که برای ماموریت به آمریکا رفته بودیم خواهش کرده بود در جلسه شرکت کنیم که اگر مردم توضیحاتی خواستند ما جواب بدهیم ولی سخنرانی‌اش را به خوبی انجام داد. به طور کلی در انجام امور نفتی دخالتِ زیادی نمی‌کرد.

*شاه همواره تلاش می‌کرد همکاری‌های نفتی که بین ما و اسرائیل وجود داشت محرمانه بماند؛ این محرمانه انجام دادن به دلیل ترس از اعراب بود یا ترس از اینکه ممکن است در داخل اعتراضاتی صورت بگیرد؟
در درجه اول به خاطر افکار عمومی مردم و در درجه دوم به دلیل ارتباطات خوبی که ایران با اعراب داشت لذا شاه در زمان جنگ اعراب دستور داد نفت اسرائیل تامین شود و نمی‌خواست اعراب از این موضوع مطلع شوند. البته شاه با تبریک استقلال بحرین نشان داد به ادعاهای خود پایبند نیست،از ادعای خود مبنی بر اینکه بحرین ایالت چهاردهم ایران است صرف نظر کرد و بدون اینکه قراردادی منعقد کند و از آنها امتیازی بگیرد بحرین را واگذار کرد٬ همین مسائل مشکلات بسیاری را برایش ایجاد کرد. بنظر من شاه با ترتیب انجام استقلال بحرین بزرگترین لطمه را به خودش و ایران زد.




شاه با اسرائیل مراوده نظامی هم داشت. اصلِ تخفیف‌هایی که داده شد زمانی بود که اروپایی‌ها بخصوص آمریکایی‌ها با ایران بد شده بودند و با داستان سایمون٬ آنها فشار می‌آوردند و می‌خواستند تخفیف بگیرند، شرکت‌های نفتی می‌خواستند تخفیفی غیر قابل عرفی بگیرند، چون شرکت دو سنت بیشتر تخفیف نمی‌داد،  از بالا هم به شرکت نفت دستور داده بودند که انجام بدهید، بنابراین چون قرار بود تسلیحاتی خریداری شود این کار صورت گرفت. معاملات تهاتری را به قدری بالا برده بودند که شگفت انگیز بود. مسالۀ معاملات تهاتری نفت با قیمت‌های بالا در حقیقت چیزی بود که کمر ایران را شکست، چون کنسرسیوم نفت در صادرات نفت خودش کوتاهی می‌کرد و از ایران می‌خواست بازاریابی کرده و بفروشد بعد نفت ایران را خودش با تخفیف می‌خرید و سود زیادی می‌کرد. این بدان معنی است که دوجانبه به ایران ضرر وارد می‌شد هرچه معاملات تهاتری بیشتر می‌شد، کنسرسیوم نفت صادرات نفت ایران را کاهش می‌داد و در نهایت از 5 میلیون بشکه به 3 میلیون بشکه ‌رساند.

ـ آن زمان شما چشم اندازی داشتید که مثلا  تا  5 سال آینده 2 میلیون بشکه نفت را اعم از پالایشگاه‌های مشارکتی و صادراتی به فرآورده تبدیل کنیم؟
ما یک پیش بینیِ کلی کرده بودیم که تصور می‌کردیم اگر بتوانیم 25 درصد صادرات نفت ایران به صورت پروژه‌های همکاری در پالایش و فروش انجام شود مطلوب است. اگر امکان صادرات برای ما پیش بیاید، از طریق همکاری با کشورهای دیگر و سرمایه‌ گذاری آن را در کشورهای دیگر انجام بدهیم که اگر با پالایشگاه شل موفق می‌شدیم این کار را به جلو ببریم در مجموع 600 هزار بشکه فقط با شل به پیش می‌بردیم زیرا یک پروژه 350 هزار بشکه‌ای در شرق آمریکا داشتیم و یک پروژه 250 هزار بشکه‌ای در بوشهر. البته اگر آن انجام شده بود حتما با ژاپن هم انجام می‌شد و سرمایه گذاران دیگر هم می‌آمدند.

*زمانی که درآمدهای نفتی ما بالا رفت وام‌های کلانی به کشورهای انگلیس، سویس، فرانسه، مصر و بسیاری از کشورهای دیگر اعطا کردیم، با توجه به اینکه شما گفته بودید ما برای اجرای پروژه هایمان دچار محدودیت منابع مالی بودیم، آیا اعتراضی صورت گرفت که این پول‌ها را در صنعت نفت سرمایه گذاری کنید؟
نه؛ مثلا در مورد پالایشگاه صادراتی شل از بانک مرکزی خواستیم که برای سرمایه گذاری کمک کند اما مسئولان این نهاد گفتند پول نداریم. به خاطر دارم  به اتفاق نماینده شرکت شل به بانک مرکزی رفتیم که نماینده بانک مرکزی خیلی عذرخواهی کرد و گفت ما تنها چیزی که در بودجه‌مان وارد کردیم حق سهمِ NIOC در آن پالایشگاه است و برای وام چیزی درنظر نگرفتیم.

* در مورد 4 برابر شدن قیمت نفت، چند تحلیل وجود دارد تحلیل اول این است که شاه می‌خواست جلوی آمریکا بایستد، تحلیل دیگر این است که افزایش قیمت نفت با چراغ سبز آمریکا بوده است، شما در کتاب‌تان گفته‌اید شاه همیشه اعتراض می‌کرد که باید سهم ایران از تولید نفت جهان افزایش پیدا کند و به کنسرسیوم هم فشارهای زیادی می‌آورد که این کار صورت بگیرد ولی ما همزمان طرح افزایش ظرفیت صادراتی را داشتیم، افزایش 4 برابری قیمت نفت و افزایش تولید نفت که شاه روی آن تاکید داشت براساس طرح شاه بود یا چراغ سبزی از آمریکا بود؟  
 4 برابر شدن قیمت نفت مربوط به مذاکراتی بود که شاه با آقای نیکسون در تهران ملاقات کرده بود و پذیرایی فوق‌ العاده شاهانه از او کرده بود که نیکسون همیشه ذکر کرده بود؛ بعد به نیکسون تفهیم کرده بود که شما در کشورهای مختلف که می‌روید ـ زمانی بود که جنگ ویتنام بود، و در جنگ ویتنام هر روز اجساد سربازان آمریکایی وارد آمریکا می‌شد و هر روز تظاهرات شدید مرد آمریکا خیلی غیرعادی بودـ  چرا جوانان آمریکا را می‌فرستید بروند در کشورهای خارجی بجنگند، شما باید برای کشورهای خارجی امکانات نظامی فراهم کنید که آنها از خودشان دفاع کنند و بعد شاه داوطلب شده بود که ایران دفاع از خلیج فارس در مقابل حملات احتمالی شوروی را برعهده می‌گیرد و متقابلاً از نیکسون خواسته بود تسلیحات موردنیاز را برای ایران فراهم کند یعنی ایران با پول نفتش سلاح بخرد.

 بنابراین نیکسون از این مساله خیلی خوشش آمد بعد از آن رفت در سانفرانسیسکو آمریکا یک سخنرانی کرد و این مطالب را آنجا مطرح کرد و بعد این مطلب منصوب شد به تئوری نیکسون، برای اینکه این کار انجام شود بقیه مراحل دیگر که اتفاق افتاد و جنگ کیپور که یک جنگِ برنامه ریزی شده‌‌ای بود. شاه کاملا در زمین بازی کرد که برایش طراحی کرده بودند و برای آنکه بگوید پادشاه نفت است مسئولیت 4 برابر شدن قیمت نفت را بر عهده گرفت تا آنکه آمریکا به اهداف خود برسد. اروپا کمرش زیر 4 برابر شدن قیمت نفت شکست و چون شاه بی جهت مسئولیت آن را بر عهده گرفت جبهه گیری‌ها در جهان و برخی اعضای اوپک علیه او آغاز شد.

ـ دردهه 40 شمسی اختلاف نظرات بسیاری درباره ساختمان مرکزی نفت وجود داشت، اینکه این ساختمان در تهران باشد یا خوزستان؛ اعتقاد شما چه بود و چه هست؟
نه؛ صددرصد باید در مرکز مملکت باشد و در مرکز محل بازرگانی و در مرکز ارتباطات جهانی؛ بنده کاملاً طرفدار این موضوع هستم ولی معتقدم دانشگاه نفت باید در جنوب بماند؛ در مورد نظر آقای زنگنه که سیستم استخدام کارکنان را تغییر و دانشکده نفت را از آبادان به اهواز انتقال داده باید بگویم اثر منفی آن بیشتر از چیزی است که می‌شود آن را تصور کرد.

* سوال بعدی من این است که چرا کنسرسیوم از جمع‌آوری گازهای همراه صرف نظر می‌کرد و این را به سال‌های بعد موکول می‌کرد؟
کنسرسیوم یک شرکت تجارتی بود، آنها با برنامه‌ریزیِ تجارتی خودشان و هماهنگی آن با فعالیت‌هایی که در کشورهای دیگر داشتند این تصمیمات را در مورد یک کشوری می‌گیرند. ما تصمیم گرفتیم خودمان پش قدم شویم لذا  خط لولۀ گازی را در دستور کار قرار دادیم تا گازهای همراه را به شوروی صادر کنیم. به همین دلیل کنسرسیوم خود را کاملا از این مساله کنار کشیده بود.

* پرفسور سعیدی که چند سال پیش فوت شدند می گفتند شرکت ملی نفت برای تزریق گاز به مخازن نفتی به شدت با کنسرسیوم درگیر بود حتی شاه هم به آنها  خیلی اولتیماتوم می‌داد که سریعاً اینها را جمع کنید و کار تزریق گاز را انجام بدهید که حوزۀ تزریق گاز هم کلاً بی‌تفاوت بودند...
 مسالۀ تزریق گاز در مناطق نفتی یعنی مناطقی که گازش بیرون می‌رود و باید جمع آوری شود، خودش یک پروژۀ بزرگی است به صورتِ معمولی نیست که شما فرض کنید گازی که از چاه می‌تواند بیرون بیاید برگردد، اینها را باید در مخازن با فشار بالا ذخیره کنند که بتواند فشار را نگه دارد و بعد با دستگاه‌های سیستم کمپروسی فشارهای بالا به مخزن تزریق کند. به هر حال سرمایه گذاری سنگین می‌خواست و در ایران کم کم در حال انجام بود که مصادف شد با مسالۀ قیمت نفت و اختلافاتی که با کنسرسیوم پیش آمد.

آخرین جلسه کنسرسیوم/ عکس

یکی از مسائل مهم آن دوران در مذاکره با کنسرسیوم مسالۀ تزریق گاز بود و تقریباً دیگر زمان آن گذشته بود چون وضعیت در دو سال آخر نظام شاهنشاهی بسیار به هم ریخته بود. یاد می‌آید در جلسۀ مذاکرات نشسته بودم که صدای اعتراضات مردم شنیده می‌شد، مردمی که از خیابان تخت جمشید – طالقاتی- عبور می‌کردند تا خود را به مراکز سخنرانی برسانند و در مسیر شعار می‌دادند. تمام این شعارها در اتاق کنفرانسی که ما نشسته بودیم شنیده می‌شد و همه ساکت  می‌شدند و آقایان خارجی هم که آمده بودند مذاکره کنند یک پوزخندی می‌زدند که ما با این سروصداها چرا داریم مذاکره می‌کنیم؟!

* به نظر شما اینکه شرکت ملی نفت زیر نظر شاه اداره می‌شد آیا یک امتیاز مثبت بود یا یک امتیاز منفی؟
کلاً با توجه به تصمیم گیری‌های کلی که شاه انجام می‌داد به ضرر شرکت ملی نفت بود، شاه بصورت جزئی وارد مسائل نفت نمی‌شد و بیشتر بصورت کلی دستور می‌داد. البته در برخی موارد مثل همین تزریق گاز بشدت از تصمیم گیری‌های کارشناسی شرکت ملی نفت استقبال و از آن حمایت می گرد. در مباحث کلی بعضا شرکت ملی نفت از مسیر تصمیم گیری‌های تحقیقی و فنی و مهندسی شده خارج می‌کرد و وابسته می‌شد به اینکه شاه چه دستوری می‌دهد و چقدر باید از اینجا صادر شود، بود یا نبود باید انجام می‌شد.

این تبعات خوبی نداشت زیرا دخالتِ زیادی می‌شد و همین هم آفت نفت شد. به حرف‌های ما هم توجهی نمی‌شد و وقتی آقای دکتر اقبال فوت کرد  و آقای هوشنگ انصاری جایگزین ایشان کردند وضعیت بدتر شد. آقای هوشنگ انصاری بیزینس‌من درجه یک بود و فضای نفت را نمی‌دانست بنابراین وی دو قائم مقام با خودش آورد که هیچ اطلاعاتِ نفتی درستی نداشتند. او می‌خواست نفت را به شیوه خودش اداره کند خرید و فروش هتل‌ها، اوین، نوشهر، جزیره کیش و ... مسائلی از این قبیل بود که داستانش مفصل است.

* از همکاران شرکت ملی نفت کسی در اعدام‌های انقلابی اعدام شد؟
خیر به جز آقای هویدا که مدیر نفت بود؛ به نظرم ایران را آقای هویدا با رفتار و کردار و ولخرجی‌هایی که می‌کرد به ویرانی کشاند. هر نخست وزیری جای هویدا و هر شخص دیگری جای شریف امامی آمده بود شاید ایران وضعش آنطور نمی‌شد.

* در حال رابطه مالی دولت و شرکت ملی نفت به این صورت است که 14.5 درصد از درآمدهای فروش نفت به خود شرکت نفت اختصاص می‌کند، آن زمان یادتان است این سهمیه بندی به چه صورتی بود؟
من یادم نیست ولی شرکت نفت برنامه‌هایش را تنظیم می‌کرد بعد از اینکه بودجه را به تصویب شاه می‌رساند هر چه بودجه بود تامین می‌کرد. به صورت 10 یا 14 درصدی نبود.

*آن زمان از سال  50 تا 57 تعداد نیروهای صنعت نفت چه تعداد بود؟
نه دقیقاً نمی‌دانم ولی بالای 20 هزار نفر بودند در سراسر ایران.

* فکر می‌کنید تعطیلی آموزشگاه نفت کار درستی است؟ ریشۀ تاسیس آموزشگاه چه بود؟
آموزشگاه نفت یکی از امتیازاتی بود که رضاشاه در قرارداد 1933 که انگلیسی‌ها امتیازات زیادی اخد کرده بودند گرفته بود.  این قرارداد آنها را متعهد کرد یک آموزشگاهی در ایران تاسیس و این آموزشگاه و دانشکده نفت هم در آن زمان درست شد و بودن این دانشکده با روش‌های استخدامی که داشت اشخاص را استخدام می‌کرد و به آنها حقوق می‌داد، دو خاصیت خیلی فوق العاده داشت یکی در سراسر ایران در خانواده‌های مختلف که جوانان باهوش، زرنگ و درس خوان داشتند ولی درآمد مالی نداشتند که بتوانند در دانشگاه‌‌های تهران درس بخوانند این فرصت را فراهم می‌کرد که در این کنکور شرکت کنند و اگر موفق شدند و وارد این دانشکده شدند خانه و حقوق مختصری در حدود آن زمان  150 تا 200 دلار دریافت می‌کردند و بنابراین بهترین مغزها از سراسر ایران تا آنجایی که ممکن بود بخصوص از شهرهای دورافتاده در آنجا جمع می‌کرد. این افرادی که قبول می‌شدند از روز اول کارمند شرکت بودند، سال اول تمام روز کار می‌کردند و  4 سال بعد لیسانس را می‌گرفتند نیمی از سال درس می‌خواندند و نیمی از سال به پالایشگاه یا مناطق نفتخیز می‌رفتند که من خودم هم یکی از آن‌ها بودم.



من تجربیات اصلی‌ام را در همان 4 سالی که در آن دانشکده بودم به دست آوردم، نظم و مرتب بودن در آن دوران نهادینه شده بود و همه با علاقمندی و آرامش فعالیت‌های خود را دنبال و بعد هم عادت می‌کردند الان که آقایان دانشکده را به اهواز بردند - که به نظر من خیلی اشتباه بوده -  آن امکانی که دانشجو در طول تحصیلش 4 ماه کار کند، 4 ماه درس بخواند، از بین رفت یعنی هم قابلیت علمی و هم قابلیت فنی دانشجویان کمتر شده است، حالا با کاری که آقای زنگنه کرده، نظر خوبی به برنامه ایشان ندارم.

جوانان باهوشیِ که در شهرهای کشور هستند ولی درآمد خانوادگی ندارند که بتوانند بیایند، هیچ کدام از آنها دیگر دسترسی به این دانشکده ندارند که در اهواز خانه اجاره کنند تا بتوانند درس بخوانند، یعنی یک لطمۀ بزرگ به نیروی تحصیلی جوانانی که می‌خواهند در شرکت نفت استخدام شوند وارد می‌کند، یعنی آنجا می‌شود مانند یک دبیرستان معمولی و بعد از اینکه لیسانس گرفت یا شرکت نفت استخدام می‌شود یا نمی‌شود. بستن دانشگاه آبادان مانند این است که دانشگاه آکسفورد را یکدفعه ببندید یا دانشگاه آکسفورد را به یک شهر دیگر ببرد ، خب معلوم است آن دانشگاه دیگر آکسفورد نیست بلکه یک دانشگاه دیگری است. آن مشعل‌هایی که در اطراف دانشکده آبادان می‌سوخت مانند یک قوت نیروبخش برای بازرگانان و کارکنان شهری و کارکنان صنعت نفت بود که منازلشان در

اطراف پالایشگاه قرار داشت، بچه‌هایی که آنجا رفت و آمد داشتند یک اتاق به آنها می‌دادند و وسایلشان را برای آنها فراهم می‌کردند که بتوانند خودشان یک زندگی مجردی را اداره بکنند با حقوق کمی که می‌گرفتند و بعد نزدیک دانشکده بودند و در فصل‌های مشخص یا تابستان می‌توانستند بروند پالایشگاه کار بکنند، اصلاً یک سیستم فوق العاده  بهره وری وجود داشت و من بیشتر اطلاعات فنی‌ام را در همان دوره که در پالایشگاه شیفت کار می‌کردم به دست آوردم.

* شما آخرین حقوقی که از شرکت نفت گرفتید چقدر بود؟
بعد از انقلاب تمام حقوق‌ها را 50 درصد کم کردند، حقوق‌های بازنشستگان را هم کاهش دادند، حقوق بنده که یک کارمند بودم و پست مدیریت هم داشتم با یک آدم کارگر معمولی که آنجا کار کرده بود یکی بود زیرا حقوق‌ها را بر حسب سنوات استخدامی یکی کرده بودند حقوق من آن موقع 10 هزار تومان بود که البته مالیات هم به آن تعلق می‌گرفت.

* آن زمان می‌شد با 10 هزار تومان یک پیکان خرید؟
بله می‌شد. البته خودروی اول یک ماشین واکسون انگلیسی زرد زنگ بود که 13 سال پیش از انقلاب بود. یاد خاطره‌ای افتادم که آن زمانی که این خودرو را خریده بودم، رادیاتور آن کار نمی‌کرد. یک نفر که در پالایشگاه خرید و فروش ماشین می‌کرد ماشین را از ما خرید و من هم به او فروختم، بعد یک روزنشسته بودیم که یک نفر در زد؛ رئیس شرکت واکسون از خرمشهر به سراغ ما آمده بود، گفت چرا قسط ماشینت را ندادی؟ گفتم من ماشینم را فروختم گفت به چه کسی فروختی؟ چرا نیاوردی شرکت؟ گفت الان شما 8 ماه است قسط ماشینت را ندادی، می‌روم از تو شکایت می‌کنم تمام وسایل خانه ات را می‌برم، این چه کاری بوده شما کردید؟! آخر هم گفت من این کارها را نمی‌کنم نام آن آقا را بگو من می‌روم سراغ او و مشخص شد آن آقا هم فروخته است به یک نفر در مشهد و در مشهد آن ماشین را پیدا کردند و آوردند.
 
ادامه دارد....
يکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۴۷
کد مطلب: 19061
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *


ورودی 76 دانشگاه نفت
Iran, Islamic Republic of
صحبتهایی بسیار جالب و ارزشمند و در عین حال بسیار تاسف اور بود آنجایش که به شکوه دانشگاه نفت در گذشته اشاره میشود و مقایسه میکنم با رفتارهای جناب زنگنه که کمر همت به نابودی آموزشگاه و دانشگاه نفت بسته اند در دوره گذشته و فعلیشان...
ضربه های تبر که هرروز عمیقتر میشود و تلاشهای این نهاد برای ایستاده جان دادن به افتخار گذشته درخشانش و سکوت مسئولین، اشک را از چشمانم جاری میکند