۰
داستان عجیب تجاری سازی نفت

برخوردبا روغن صخره

تا پیش از صنعتی سازی نفت در آمریکا، میتینگ های عمومی برای پیشبرد هدف بزرگ راه به جایی نبرد؛ ریشه­های این گرهمایی و سرمایه­گذاری را یک سلسله برخوردهای تصادفی به وجود آورده بود. اما ستون استوار آن اراده و قاطعیت مردی به نام «جرج بیزل» بود که به جرأت می­توان گفت بیش از هر فرد دیگری در ایجاد صنعت نفت سهم و نقش داشته است.
برخوردبا روغن صخره
به گزارش «ميزنفت»، بیزل با آن صورت کشیده و مسلط و پیشانی گشاده و فراخ خود بر بیننده نوعی قدرت روشنفکرانه تحمیل می­کرد. در عین حال مردی زیرک به شمار می­رفت که تجارب زندگی از او شخصیتی آماده برای ربودن هر فرصتی در زمینه کسب و کار ساخته بود.

گردش روزگار، جرج بیزل را ناگزیر ساخت از 12 سالگی، خود تأمین زندگی و معاش را به عهده بگیرد. او ضمن تحصیل در کالج «دارتماوث» با تدریس و نوشتن مقاله خرجش را در می­آورد. پس از پایان تحصیل در آن کالج، مدتی معلم زبانهای لاتین و یونانی شد، سپس به واشینگتن دی.سی رفت و در آنجا به کار روزنامه­نگاری پرداخت. سرانجام سر از نیواورلئان درآورد و در این شهر ابتدا ناظم یک مدرسه و سپس بازرس مدارس دولتی گردید. اوقات بیکاری را پیش خود به آموختن زبانهای خارجی دیگر و همچنین تحصیل علم حقوق اختصاص داد تا روزی وکیل دعاوی شود. نتایج این زحمات آن شد که وی به زبانهای فرانسه، اسپانیولی، پرتغالی مسلط شود در حالی که می­توانست آلمانی، سانسکریت، یونانی باستان و امروزی، عبری و لاتین را بخوبی بخواند و بنویسد.

بیماری او را ناگزیر کرد دوباره به شمال بازگردد و سر راه بازگشت به زادگاه خود در پنسیلوانیای غربی ناظر چیزی در حد جمع­آوری روغن با روشهای بسیار ابتدایی از طریق کفگیر زدن و کهنه خیساندن در آبهای آن منطقه شد. اندکی بعد هنگامی که در هانوور (نیوهمپشایر) به دیدار مادرش رفته بود، سری به مدرسه­ای که در آن تحصیل کرده بود(کالج دارتماوث) زد و در اتاق یکی از استادان نگاهش متوجه شیشه­ای محتوی نمونه همان روغن صخره پنسیلوانیا شد.
 
 این شیشه را چند هفته قبل یکی از فارغ­التحصیلان همان کالج دارِتماوث، که اینک به عنوان روستاپزشک در پنسیلوانیای غربی کار می­کرد، با خود همراه آورده بود. بیزل می­دانست این روغن به عنوان دارویی محلی و مجاز برای انواع بیماریها از سردرد گرفته تا دندان درد، معالجه ناشنوایی، ورم معده، دفع انگل، روماتیسم، استسقاء و معالجه زخمهای پشت اسب و قاطر مورد استفاده قرار می­گیرد.
نام آن را روغن «سنکا» گذارده بودند که نام سرخ پوست مشهوری با لقب «سرخ قبا» بود و تصور می­شد که معجزات این دارو را همان سرخ پوست به اولین انسان­های سفید که پا به قاره آنان گذاردند آموخته بود.
 
بیزل می دانست این مایع لزج، غلیظ و سیاه، قابل اشتعال است. وقتی چشمش در دارتماوث به شیشۀ نمونۀ دارو افتاد ناگهان فکری چون برق در مغزش درخشید. این مایع نه تنها می تواند به عنوان یک دارو مفید افتد، بلکه به صورت یک منبع تأمین روشنایی قادر است«آلام جیب تهی او را نیز تسکین بخشد». او ممکن است با استفاده از این دارو، کابوس وحشتناک فقر را پشت سر بگذارد و با اشاعه و فروش آن به عنوان منبع روشنایی ثروتمند گردد.
این درک و بر داشت ناگهانی برای همیشه به صورت اصل راهنما و اساس اعتقادی وی در آمد که طی شش سال پس از آن همواره مورد آزمایش قرار گرفت، آزمایشی که به طور مداوم، نارضایی و سر خوردگی، امید هایش را زیر سلطه قرار می داد.
 
اما آیا واقعاً روغن صخره (نفت خام) می توانست یه عنوان منبع روشنایی مورد استفاده قرار گیرد؟
بیزل علاقۀ دیگر سرمایه گذاران گروه خود را به این موضوع جلب کرد و در اواخر سال 1854 پروفسور سیلمین استاد دانشگاه ییل را استخدام کردند تا با تجزیه کامل و مطالعه مایع، خواص و تواناییهای آنرا، هم از لحاظ منبع روشنایی و هم وسیله روغنکاری ماشین آلات تعیین کند.

شاید هدف آنها بیشتر این بود که با گذاردن نام پروفسور عالیقدر در این پروژه، برای آن حیثیت بیشتری کسب کنند و از این راه سهامی منتشر کرده بفروش رسانند و سرمایۀ کافی برای اجرای هدف خویش به دست آورند.

اگر چنین هدفی داشتند، شخصیتی بهتر از این پروفسور  نمی توانستند پیدا کنند. سیلیمن با آن جثه تنومند و طبع پر حرارت، فعال و با شهامت و همچنین قیافه ای شاداب و دوست داشتنی نام بزرگترین خانواده قرن نوزدهم را در زمینه علوم نیز بر خود داشت.

ادامه دارد...
شنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۲۰:۵۰
کد مطلب: 8070
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *