۰
پادشاهان نفت و گسل ایران و عربستان/ 6

شاه؛ توهم نفتی، تهاجم نظامی

شاه؛ توهم نفتی، تهاجم نظامی
ميزنفت/ در بخش ششم سلسله گزارش‌های ميزنفت درباره پادشاهان نفت و گسل ایران و عربستان، به این نتیجه دست خواهیم یافت که پیش بینی مردان وزارت دفاع آمریکا درباره از کنترل خارج شدن شاه ایران تا چه اندازه درست بود. در گزارش‌های گذشته به تلاش شاه برای خرید سلاح بیشتر و افزایش قیمت نفت اشاره شده که با وجود موافقت ریچارد نیکسون، اما با مخالفت‌های سیا و وزارت دفاع همراه بود. در نوامبر 1971 شاه ایران اولیت حمله نظامی خود را ترتیب داد و موجب بروز یک بحران در منطقه شد. این بخش یکی از مهم ترین بخش‌های منتسر شده در این رسانه است.
 
در سحرگاه روز 30 نوامبر 1971 صدای خمپاره و تیراندازی شدید در برآمدن نخستین پرتوهای خورشید بر رروی خلیج فارس نشانه آن بود که کماندوهای ایران به سه جزیره‌ای که به طور استراتژیک در دهانه تنگه هرمز قرار داشت حمله آورده‌اند. قبل از اینکه پرچم ایران  به عنوان پیروزی برافراشته شود، سه نفر از نیروهای ایران و چهار نفر از افسران پلیس محلی در یک جنگ کوتاه مدت جان خود را از دست داده بودند.

 حمله برق آسای ایران به مذاکرات بی نتیجه و طولانی که بین تهران، لندن و شیخ نشین‌های عرب بر سر تقسیم این جزایر که آخرین پایگاه انگلیس‌ها در این منطقه بود پایان داد. شاه ادعا و استقلال بحرین را که قبلاً به ایران تعلق داشت، پذیرفته بود ولی شاه حاضر نبود ادعای خود را بر مالکیت سه جزیره نادیده بگیرد و این مبادله را معامله منصفانه‌ای می‌دانست. اردشیر زاهدی وزیرخارجه ادعای یکی از شیوخ را که بر سر این منطقه با سندی مطرح کرده بود معروف است که گفته بود: من ما تحت ام را با این سند پاک کرده، سپس در توالت انداخته و سیفون را خواهم کشید.

 با انضمام جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک شاه اینک به عنوان نگهبان خلیج فارس عنوانی که خود ساخته بود نقش خود را مستحکم کرد. ریچارد نیکسون در اظهاراتی که دیگر هیج شکی برای او درباره قدرت نظامی شاه ایران برای دفاع از خط حیاتی انرژی آمریکا باقی نگذاشت شاه را تحسین کرد ولی همسایگان عرب ایران از فکر واگذاری حتی یک سانتی متر از خاک خود به ایران ناخشنود بودند.

 عراق روابط سیاسی خود با تهران را قطع و 60 هزار نفر از اتباع ایرانی را در هوای سرد زمستان از طریق مرز بیرون راند. سرهنگ قذافی رهبر لیبی این شکست و ناکامی را تقصیر سیاست انگلیس‌ها دانست و تصرف جزایر را بهانه‌ای برای ملی کردن دارایی‌های شرکت نفت انگلیس BP و بیرون کشیدن بیش از یک میلیارد دلار از سپرده‌های لیبی از بانک‌های انگلیس قرار داد.

 ایران و عراق کلمات بدی با یکدیگر رد و بدل و نیروهای خود را برای دفاع به گردنه‌های کوهستانی شمالی و اراضی نفتخیز خود اعزام داشتند. در این حال که فرح از اردوگاه‌های پناهندگان بازدید می‌کرد شوهرش به شهرهای مرزی مسافرت کرد و رهبران عراقی را مورد سرزنش قرار داد. شاه اعلام کرد که ما از مشت خود استفاده نخواهیم کرد چون آن‌ها خودشان از حسادت بر سر پیشرفت و کارهایی که ما انجام داده‌ایم خواهند مُرد.
 آتش بازی در خلیج فارس سال دیگری را با پیروزی برای ایران و اطمینان روزافزون رهبرش به پایان برد. آخرین نمایش بندبازی شاه با کنسرسیوم نفت در نوامبر پیش از آن هنگامی که پنج درصد دیگر از سود سهام را در عملیات بیرون کشیده بود آغاز و در فوریه 1971 هنگامی که تحت شرایط قرارداد تهران شرکت‌های نفتی عامل در خلیج فارس با افزایش 35 سنت و رساندن بهای هر بشکه به 15.2 دلار موافقت کرده بودند به پایان رسید. ضمناً این شرکت‌ها بر روی فرمول پیچیده‌ای برای افزایش قیمت در پنج سال آینده موافقت کردند.
تقاضا برای نفت خاورمیانه در سراسر جهان روبه افزایش بود و دوران نفت ارزان به پایان خود می‌رسید. مک آرتور سفیر کبیر آمریکا در زمان مذاکرات برای درخواست جلوگیری از افزایش بهای نفت به کاخ رفت ولی در عوض از شاه جواب دندان شکنی شنید بدین مضمون «آیا من واقعاً صدای بند یک ابرقدرت را می-شنوم؟» برای شاه که بر مذاکرات بین شرکت‌های نفتی و کشورهای میزبان نظارت می‌کرد. معامله جدید نفت یک پیروزی و یک نقطه عطف بود. به طوری که یکی از ناظران خارجی اظهارنظر کرد که ایران بالاخره قادر شده بود بر نفت به عنوان درآمد اصلی خود اتکا کند.

 بین سال‌های 1970 تا 1972 تولید نفت از حد متوسط 3.8 میلیون بشکه در روز به 5.2 میلیون بشکه در روز رسیده و درآمد از 1.12 میلیارد به 2.39 میلیارد دلار رسیده بود. در این حال ایران سرمست از غرور ملی بود. شاه مبتکرانه به عَلَم گفته بود که روزهایی که آمریکایی‌ها یا هرکس دیگر قادر به سرنگونی رهبر ایران بودند گذشته است. دیگر سال 1332 تکرار نخواهد شد.

شاه بار دیگر هنگامی که در اکتبر 1971 خانواده سلطنتی جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی را در تخت جمشید برگزار کردند در مرکز توجه قرار گرفت. میلیون‌ها دلار و سال‌ها برنامه ریزی برای انجام این جشن صرف شد و تا آنجا که به شاه مربوط می‌شد فکر می‌کرد که اینک ایران به عنوان یک کشور قدرتمنند وارد صحنه جهانی شده است. همزمان با این وقایع عمومی دولت ایرات جاده‌ها، تسهیلات جهانگردی، کلینیک‌های بهداشتی عمومی و 3200 مدرسه جدید ساخت. نمایشگاه‌هایی در شهرهای سراسر جهان برپا کرد تا فرهنگ و موسیقی ایرانی را برای اولین بار به گوش جهان برساند. ولی در این هنگام رسانه‌های خارجی شروع به بدگویی نسبت به ساختمانی به سبک ماری آنتوانت در دهکده‌ای در زیر چادر در تخت جمشید که مواد غذایی آن به وسیله رستوران ماکسیم در پاریس تامین می‌شد درحالی که هنوز تهران برای فاضلاب خود از جوی‌های سرباز استفاده می‌کردند، نمودند.

وزیرخارجه اردشیر زاهدی پس از درگیری لفظی با هویدا نخست وزیر در تابستان آن سال استعفا داد و در ویلای مرحوم پدرش در سویس سکنا گزید. زاهدی نامه فوق العاده شدیداللحنی به شاه نوشت و نسبت به زیاده روی در مخارج و بازداشت صدها نفر از جوانانی که مظنون به داشتن تمایلات چپ بودند اعتراض کرد ولی شاه اعتنایی به نامه انتقادی او نکرد. یأس و ناامیدی هنگامی در شاه پیدا شد که ریچارد نیکسون رئیس جمهور، معاونش اسپیرواگنیو  را به نمایندگی کاخ سفید برای شرکت در جشن‌های 2500 ساله اعزام کرد.

 از نظر دربار پهلوی، اگنیو آدمی بی شخصیت و عضو طبقه عوام بود که کسی از او خوشش نمی‌آمد. اگنیو هم به نوبه خود چندان از جو عبور کارناوال لذتی نبرد و از این که جایگاه او را در پشت سر هشت شاه و ملکه و سیزده رئیس جمهور و دو سلطان و پرنس ریپنر و شاهزاده خانم گریس از موناکو و هایله سلاسی قرار داده بودند رنجیده بود به طوری که برای استراحت به چادر خود رفت تا با مامور امنیتی خود شطرنج  بازی کند.

اگنیو از قبول پذیرایی از 9 نفر از خبرنگاران آمریکایی که همراه او به این سفر آمده بودند سر باز زد و فیلم عکاسی را که می‌خواست از او عکس بگیرد از او قاپید. از همه بدتر این بود که اگنیو بیمار شد، بیماری ای که ایرانی‌ها آن را انتقام شده نامیدند. وی دائماً احتیاج به مراقبت پرستاران کمپ داشت. در این هنگام کاخ سفید نمی‌توانست ارتباط بین ادعای موفقیت نفتی شاه و بدتر شدن وضعیت و مشکلات مالی ایران را درک کند.

 در طول مدت دو سال اول ریاست جمهوری نیکسون ایران حدود 750 میلیون دلار اسلحه از آمریکا دریافت کرده بود برابری می‌کرد. البته علاوه بر این مقداری هم از کشورهای انگلیس، آلمان غربی و فرانسه خریداری کرده بود. هزینه‌های دفاعی مدتی بود که باعث کاهش بوجه اقتصاد غیرنظامی ایران شده بود. ولخرجی‌های شاه متشکل شده بود ولی حس می‌کرد که تا رسیدن به هدف مجبور است کار را ادامه دهد.

در مارس 1971 سیا CIA گزارش داد که در پایان 1970 موجودی طلا و ارز خارجی ایران به پایین ترین حد خود در شش سال گذشته (حدود 210 میلیون دلار) یعنی کمتر از نیاز دو ماه واردات رسیده است. این سازمان جاسوسی به این نتیجه رسیده بود که توسعه اقتصادی و نظامی سریع منجر به کسر بودجه فوق العاده زیاد و مشکلاتی برای توزان پرداخت‌ها شده بود.

افزایش درآمد که در اثر تسویه حساب نفت در فوریه حاصل شد. فرصتی برای تهران فراهم می‌ساخت تا توسعه اقتصادی خودش را پیش برد یا وام‌های کوتاه و بلندمدت خود را پرداخت کند. احتمالاً شاه ترجیح می‌دهد که به توسعه ادامه داده و حدودی از منابع ایران را صرف کند. ده روزی از تسویه حساب با شرکت‌های نفتی نگذشته بود که شاه بودجه سال 72-1971 را پیشنهاد کرد که براساس آن نه تنها تمام درآمدهای اضافی نفت را هزینه می‌کند بلکه احتیاج به تامین مالی بیشتری برای کسر بودجه خواهد داشت.

بودجه جدید شامل 1.3میلیارد دلار یا یک پنجم هزینه‌های کسر بودجه خواهد بود که باید با استفاده از حدود 800 میلیون دلار وام خارجی و وام‌های داخلی  که حدود 500 میلیون دلار  است تامین شود. هر دو نوع اخذ این وام‌ها وضع مشکل مالی را ایجاد خواهد کرد. CIA تجزیه و تحلیل خود را با اشاره احتیاط آمیز به پایان رسانده و می‌گوید دولت با افزایش وام‌های داخلی از اعتباراتی که معمولاً برای سرمایه گذاری‌های خصوصی اختصاص یافته استفاده خواهد کرد.

 بدین ترتیب ایران به راه خود بر روی یک طناب باریک ادامه خواهد داد در پایان سال 1971 نیروی نظامی ایران بیش از ده درصد تولید ناخالص ملی را جذب کرده و تسلیحات وارداتی منجر به 380 میلیون دلار وام شده بود که چهارپنجم آن از دولت‌های مختلف غربی و بقیه از روسیه شوروی بود. طبق گزارش CIA ایران به زودی پول کافی برای پرداخت سرمایه گذاری‌های لازم برای یک برنامه توسعه جاه طلبانه نخواهد داشت در حالی که باید وام‌های خارجی را پرداخته و کالاهای مصرفی را که موجب آرامش سیاسی می‌شود فراهم سازد.

ادامه دارد...
شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۲۷
کد مطلب: 18241
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *